اوسونه، سی سونه، سی مرغ ده یک خونه ، پلو پختم دونه دونه، چنی خوردم که هشکه ندونه.
ادامه مطلب ...
بیشتر از صد سال پیش یک بیدختی [۱] دخو مبینه که از سر اُو ، یک پیر ورمخزه میه به قبرستو و ده پیشون قبرستو چودستش ور یک قبر مزنه و مگه: حج امیر وخه که بلا رسی، وخه که برم جوومردرم خبر کنم و جلو بلا بگیرم. از قبر یکه بدر میه و خه هم مرن ورو تُپه ده باله قبرستو و یکه دگر جیغ مکنن به اسم جوو مرد. یک جوون خه لباسه سفید از قبر بدر میه و خه هم مرن ور کوچه در رود که از قبرستو به بیدخت مشد و سه تَیی دست خو وجلو کوچه مگیرن و جلو بلا مگیرن. بعد مگن که ازیجا وربعد بلا بدر شو. و هر کدوم ورمگرده بهموجه که بدر اومدن و بی رد مشن.
ادامه مطلب ...
تا نونا به دو تمن بو ، دو نو بینوبت ومدادن .
بعد که نونا به سه تمن شو ، سه نو بینوبت شو .
حالا که نونا به صد تمن شده ، صد نو هم بینوبت ومدن!
پیشتر از گرمی و کرسی ورگفتم، حالا میم از یخنکی ورگویم و یخچاله قدیم!
الآن دگه ده هر خونه بره الزری هم که شده لااقل دو یخچال و فریزر ور زمیس.
اما قدیما که یخچال نبده . پس دو هوا گرمی که ادم از گرما ومتسیده ، مردم
چگر مکردن؟ چطو یخ راس مکردن؟
او زمانه که یخچال نبده ، ده جاهه گرم یخدو مدشتن و زمستونا که اوها یخ
مبسته ، یخا وه یخدو مندن که بموند و تَوستونا از یخش ورمدشتن و استفاده
مکی .